زینب اکبری؛ یحیی طالبیان
چکیده
اصطلاح «رتوریک (Rhetoric) » که در سنت اسلامی اصطلاح «بلاغت» را معادل با آن قرار دادهاند، در تاریخ بلاغت قدیم دو مفهوم اصلی داشته است: نخستین مفهوم، دریافت ارسطویی از بلاغت است که بیشتر آن را با خطابه و فنون و ابزار اقناع مخاطب مرتبط میسازد؛ دیگر، مفهوم زیباییشناختی یا ادبی است که بلاغت را با شعر و فنون و ابزار تخییل پیوند ...
بیشتر
اصطلاح «رتوریک (Rhetoric) » که در سنت اسلامی اصطلاح «بلاغت» را معادل با آن قرار دادهاند، در تاریخ بلاغت قدیم دو مفهوم اصلی داشته است: نخستین مفهوم، دریافت ارسطویی از بلاغت است که بیشتر آن را با خطابه و فنون و ابزار اقناع مخاطب مرتبط میسازد؛ دیگر، مفهوم زیباییشناختی یا ادبی است که بلاغت را با شعر و فنون و ابزار تخییل پیوند میدهد. از این دو رویکرد سه گرایش به معنا و کارکرد بلاغت در دوران معاصر پدید آمد: رویکرد استدلالی-منطقی (فلسفی)، رویکرد سبکشناختی-ادبی (شعری) و در نهایت رویکرد گفتمانی-نشانهشناختی (متنی). دو رویکرد نخست در تعارض با یکدیگرند؛ یکی بلاغت را به سوی علم منطق میکشاند و دیگری آن را به شعر مرتبط میکند. اما رویکرد سوم سعی دارد دامنۀ شمول این علم را فراتر برد به گونهای که دو مفهوم پیشین را توأمان شامل شود. در تاریخ بلاغت اسلامی نیز چنین رویکرد سهگانهای به مفهوم بلاغت نزد ناقدان و بلاغتنگاران اسلامی یافتنی است. پژوهش پیش رو با مطالعه درزمانی به روش توصیفی-تحلیلی، تطور هر یک از این سه رویکرد را تا رسیدن به نظریات معاصر در حوزة علم بلاغت بررسی میکند.