یوسف محمدنژاد عالی زمینی
چکیده
زمان، یک مفهوم کلیدی در عرفان اسلامی است که تحت تأثیر تجربه های زیستۀ عرفا به گونه هایی متفاوت مفهوم سازی شده و در متون عرفانی بازتاب یافته است. با مطالعۀ این مفهوم و چگونگی مفهوم سازی و بازنمایی آن در آثار عرفا می توان تحلیلی دقیق تر از نگرش ها و تجارب صاحبان این آثار در موقعیت ها و زمان های مختلف عرضه کرد. از این رو در مقالۀ پیش رو برآنیم ...
بیشتر
زمان، یک مفهوم کلیدی در عرفان اسلامی است که تحت تأثیر تجربه های زیستۀ عرفا به گونه هایی متفاوت مفهوم سازی شده و در متون عرفانی بازتاب یافته است. با مطالعۀ این مفهوم و چگونگی مفهوم سازی و بازنمایی آن در آثار عرفا می توان تحلیلی دقیق تر از نگرش ها و تجارب صاحبان این آثار در موقعیت ها و زمان های مختلف عرضه کرد. از این رو در مقالۀ پیش رو برآنیم تا با بررسی و تحلیل کمّ و کیف کاربرد مفهوم زمان و برخی تعابیر زبانی مرتبط با آن در جلد اول کلیات شمس به این پرسش پاسخ دهیم که مولوی مفهوم زمان را در اشعار مورد بررسی چگونه و تحت تأثیر چه زمینه هایی مفهوم سازی کرده است. رویکرد تحلیلی این پژوهش نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف و جانسون است که از منظر زبان شناسی شناختی در تبیین مفهوم «زمان»، انگاره اولیۀ «زمان شئی است» و انگارههای ثانویۀ «زمان شئی متحرک و ثابت است» را مطرح کرده اند. حاصل این پژوهش نشان می دهد که مولوی زمان را با انگاره های «زمان به مثابۀ شئی متحرک»، «زمان به مثابۀ شئی ثابت»، «زمان به مثابۀ مکان محصور و فضا»، «زمان به مثابۀ گنج/اندوخته» و «زمان به مثابۀ انسان» مفهوم سازی کرده است.